من مي خواهم که طرفدار خاتمي باشم ... اما نمي شود
چون ...
با اينکه در هشت سال رياست جمهوري او تغييري در کشور مشاهده نشد . ولي او باز هم صحبت از تغييرات مي کند .
وقتي احمدي نژاد را مي بينم که به ياري بازنشسته ها آمد نمي توانم به شخص ديگري فکر کنم
وقتي مي بينم که همه مردم مي توانند ( در دوره نهم رياست جمهوري ) بيمه باشند نمي توانم به شخص ديگري فکر کنم .
وقتي مي بينم که در دوران اصلاحات به روستاييان توجهي نشده نمي توانم به اصلاحات فکر کنم .
وقتي مي بينم که دشمنان ايران براي روي کار آمدن خاتمي لحظه شماري مي کنند با خود مي گويم آيا خاتمي اينقدر به نفع آنها کار کرده ؟ پس نمي توانم به خاتمي فکر کنم .
وقتي در حرکت و تفکر انقلابي احمدي نژاد انحرافي نديدم و برعکس وقتي خاتمي مي گويد : (( براي نابودي اين تفکر صلوات )) اصلاً نمي توانم به انتخاب خاتمي فکر کنم .
وقتي به عقب بر مي گردم و عقب نشيني در برابر غرب و تعليق فعاليت هاي هسته اي را در دولت اصلاحات مي بينم ، نمي توانم به خاتمي فکر کنم .
وقتي به آينده مي نگرم که با روي کار آمدن دولت اصلاحات ممکن است فعاليت هاي فضايي و ماهواره اي ما هم به حالت تعليق در بيايد به هيچ وجه نمي توانم به اصلاحات فکر کنم .
وقتي مي بينيم که دولت نهم با همه قواي خود براي مردم تلاش مي کند و همه شاهد نتايج اين تلاشها هستند نمي توانم به شخص ديگري فکر کنم .
وقتي مي بينم که به جاي اينکه من بابت مشکلاتم به رئيس جمهورم احمدي نژاد مراجعه کنم ، رئيس جمهورم براي رسيدگي به مشکلات من به شهرم مي آيد نمي توانم به شخص ديگري فکر کنم .
وقتي ميبينم که به راحتي مي توانم نامه خود را در دستان رئيس جمهورم احمدي نژاد قرار بدم واقعاً نمي تونم به شخص ديگري فکر کنم .
وقتي مي بينيم که خاتمي شعار اصلاحات را سر داد اما اصلاحات واقعي و درست را احمدي نژاد انجام داد نمي توانم به حرف و شعارهاي مردم فريب ديگران دلم را خوش کنم .
وقتي ميبينم که خاتمي با وجود اينکه لباس روحانيت را پوشيده اما هيچ پايبنديي به ارزشهاي اسلامي ندارد نمي تونم از اون طرفداري کنم .
وقتي مي بينم که طرفداران اصلاحات را اغلب ، مخالفين اسلام ، مخالفين تفکر انقلابي و مملکت اسلامي تشکيل مي دهند به خودم اجازه نمي دهم که خود را طرفدار اصلاحات بدانم .